غرائب

معنی کلمه غرائب در لغت نامه دهخدا

غرائب. [ غ َ ءِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غریبة. زنانی که دور از وطن باشند. ( از اقرب الموارد ). || دوران. مقابل قرائب. || چیزهای نو و نادر. ( آنندراج ). چیزهای عجیب و شگفت آور و غیر مأنوس : پس از نماز پیشین از کار علف فارغ شدیم ، امیر به خنده میگفت این حدیث برطریق غرائب و عجائب. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 622 ). شهری دید از غرائب مبانی و عجائب مغانی. ( ترجمه تاریخ یمینی 1272 هَ. ق. ص 412 ). پسر گفت ای پدر فوائد سفر بسیار است از نزهت خاطر... وشنیدن غرائب. ( گلستان سعدی ). رجوع به غریبة شود.

معنی کلمه غرائب در فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) جمع غریبه ۱ - دوران ( دورها ) مقابل قرایب . ۲ - چیزهای عجیب و شگفت آور و نادر .

جملاتی از کاربرد کلمه غرائب

میان آب لطیف و خاک کثیف چنین نگار چیست. چون نگارنده یکیست در کس کس این خوار چیست. چندین غرائب و عجائب از قطره آب..؟ عاقل در نظاره صنعت، و غافل در خواب.
رخ داد در اقطار جهان ز آمدن وی آثار و غرائب بدر از حد و مر امروز
گوئی بس از غرائب عالم در خود ندیده هیچ غرائب
هم ز بخت است کز مقالت من همه عالم غرائب و غرر است
بسی گفتی ز سرّ هر غرائب نمودی بیشکی سرّ عجائب
مظهر کل عجایب کیست من مظهر سر غرائب کیست من
از غرائب زان بیان مدح تو شاعرکند کز عجائب خودنشان بحر بازرگان دهد