غالب شدن

معنی کلمه غالب شدن در لغت نامه دهخدا

غالب شدن. [ ل ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) چیره گشتن. اعتلاء. غالب گردیدن : تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند. ( گلستان ). و عنفوان شبابم غالب شدی. ( گلستان ).
صبر معشوق و عشق غالب شد
تا بدسته درفش غایب شد.سعدی ( هزلیات ).عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح
نام مستوری و ناموس و کرامت برخاست.سعدی ( طیبات ).گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من
این بچه زیردست گشت آن بچه پایمال شد؟سعدی ( بدایع ).تکویح. استحواذ. جب. ابلال. رین. قأل به ؛ غالب شد بسبب آن. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه غالب شدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) غلبه کردن پیروز شدن : مسلط گشتن : اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست . یا غالب آمدن برکسی . چیره شدن بر او : ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود . یا غالب آمدن در امری . چیره شدن در آن بر کسی : عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف .

جملاتی از کاربرد کلمه غالب شدن

جریان دائمی اطلاعات نه تنها موجب اختلال در وعده‌های غذایی و اوقات کنار هم بودن با خانواده می‌شود بلکه موجب به هم خوردن جلسات رسمی و فعالیت‌های خلاق در انسان می‌شود و غالب شدن بر این حالت بسیار مشکل است.
در این شکل از طوفان فکری افراد به‌طور نوبتی در بحث شرکت می‌کنند. دو قانون غالب وجود دارد: اول اینکه هرکس در نوبت خود باید یک ایده بیان کند و دوم اینکه برای بیان ایدهٔ بعدی یا هرگونه انتقاد، باید صبر کند تا همه ایده‌هایشان را بیان کنند. این روش هم افراد خجالتی را در بحث وارد می‌کند و هم از غالب شدن یک فرد پرچانه بر بحث جلوگیری می‌کند.
عقل ازین غالب شدن کی گشت شاد چون درین غالب شدن دید او فساد