عنبرفام

معنی کلمه عنبرفام در لغت نامه دهخدا

عنبرفام. [ عَم ْ ب َ ] ( ص مرکب ) هرچه برنگ عنبر باشد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه عنبرفام در فرهنگ عمید

به رنگ عنبر، سیاه رنگ.

جملاتی از کاربرد کلمه عنبرفام

داغ دارد زلف عنبرفام را از پیچ و تاب رشته جان تا به آن موی کمر پیوسته است
چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟ دانه می گردد گره در حلقه های دام او
ندیدی نور ایمان را اگر در کفر پوشیده تماشا کن به زیر زلف عنبرفام رویش را
دل پرخون عاشق می‌شود گلگونه رویش به این عنوان اگر آن زلف عنبرفام می‌پیچد
زانرو پس از اتمام او فرمود گلشن نام او کز خاک عنبرفام او آید شمیم‌ گلستان
ز اضطراب دل کند آن زلف عنبرفام رقص می‌کند آری به بال مرغ وحشی دام رقص
خال محتاج کمند زلف عنبرفام نیست دانه چون افتاد گیرا، احتیاج دام نیست
و آن دگر کرده جامهٔ عنبرفام رفته چون آفتاب جانب شام