عقبات

معنی کلمه عقبات در لغت نامه دهخدا

عقبات. [ ع َ ق َ ] ( ع اِ ) ج ِ عَقَبة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). راههای دشوار. ( غیاث اللغات ) :
هیچ کسم نیز نبیند دگر
کز عقبات تن و جان کم شدم.عطار.

معنی کلمه عقبات در فرهنگ عمید

= عقبه

معنی کلمه عقبات در فرهنگ فارسی

جمع عقبه
( اسم ) ۱ - راه دشوار در کوه گردنه . ۲ - امری سخت و دشوار جمع : عقبات .

جملاتی از کاربرد کلمه عقبات

آن گه پیغامبر (ص) سیرت و زهد وی حکایت کرد، گفت: در مسجد بیت المقدس شد، احبار و رهبان را دید، پشمینها پوشیده و کلاههای صوف بر سر نهاده و خویشتن را بر ستونهای مسجد بسته، باین ریاضت و مجاهدت خدای را عبادت می‌کردند، یحیی چون ایشان را دید، بخانه باز گشت مادر را گفت: برای من پشمینه‌ای ساز تا در پوشم و با احبار و رهبان در مسجد خدای را عبادت کنم. مادر گفت تا نخست از پیغامبر خدا زکریا بپرسم و از وی دستوری خواهم. آن گه چون حال و قصه یحیی با زکریا گفت، زکریا یحیی را خواند و گفت: یا بنیّ ما یدعوک الی هذا و انت صبی صغیر؟ این چه آرزو است که ترا خاسته است و تو کودکی نارسیده، روزگار ریاضت و مجاهدت در نیافته‌ای. یحیی گفت: ای پدر بکودکی من چه بسته است، مرگ چون آید بسن از من کمتر گیرد و سکرات و عقبات مرگ بیند، زکریا چون این سخن از وی بشنید مادرش را گفت: کلاه پشمینه که میخواهد راست کن که رواست. یحیی بسان زاهدان پشمینه در پوشید و کلاه بر سر نهاد و بمسجد رفت و با احبار در عبادت شد. چندان ریاضت و مجاهدت بر خود نهاد که تن وی نحیف گشت و ضعیف و نزار، و از بس که بگریست پوست از روی وی برفت و بر رخسار وی مغاکها پدید آمد. زکریا چون او را بر آن صفت دید دلتنگ شد بگریست، گفت: ای پسر، من ترا از حق تعالی بدعا خواستم تا چشمم بتو روشن باشد و دل شاد و خرم، اکنون این همه رنج چیست که بر خود نهاده و درد دل من گشته‌ای؟ یحیی گفت: ای پدر تو مرا بدین فرمودی. گفت کجا بدین فرمودم؟ یحیی گفت: الست القائل انّ بین الجنّة و النار لعقبة لا یجوزها الا البکّاءون من خیفة اللَّه. نه تو می‌گویی عقبه‌ایست میان بهشت و دوزخ، که جز گریندگان و زارندگان از بیم خدای تعالی آن عقبه باز نگذارند.
در عقبات راه دین، بهر عقوبت غزان تیغ تو دوزخی کند، آب سنانت آذری
چارپا را اگر نکو داری عقبات مهیب بگذاری
ای دل از عقبات باید دست از دنیا بدار پاکبازی پیشه گیر و راه دین کن اختیار
و اگر نه قبض و بسطی عقبات این رهستی ز چه کاهدی تن تو ز محاق و کی فزودی؟!
گر از عقبات روح جستی مستانه مرو که در کمینیم
یکی پاک کردن دل است از اخلاق ناپسندیده چون خشم و بخل و حسد و کبر و عجب و ریا که این اخلاق را مهلکات گویند و عقبات راه دین گویند. و دیگر رکن آراستن دل است به اخلاق پسندیده چون صبر و شکر و محبت و رضا و رجا و توکل که آن را منجیات گویند.
شرح آن عقبات گفتی سربسر دادی از احوال آن عالم خبر