عطاس

معنی کلمه عطاس در لغت نامه دهخدا

عطاس. [ ع َطْ طا ] ( ع ص ) عطسه دهنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
عطاس. [ ع ُ ] ( ع مص ) عطسه دادن. ( از منتهی الارب ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). عطسه آمدن کسی را. ( از اقرب الموارد ). || دمیدن صبح. ( منتهی الارب ). دمیدن و روشن شدن صبح. ( از اقرب الموارد ). || مردن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عَطس. رجوع به عَطس شود.
عطاس. [ ع ُ ] ( ع اِ ) عطسه. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( از غیاث اللغات ). هوایی است که با فشار از بینی خارج می شود به همراه صدائی که شنیده می شود. ( از اقرب الموارد ). صبر. اشنوشه. شنوشه. خفه. و در حدیث است که پیغمبر ( ص ) کان یحب العطاس و یکره التثاؤب ؛ یعنی عطسه را می پسندید و از خمیازه اکراه داشت ، زیرا عطسه دلالت بر نشاطو سبکی بدن می کند و آنچه از ابخره در دماغ مختنق شده است خارج می سازد، لذا پس از عطسه امر به حمد خداوند کرده است. ( از منتهی الارب ). || عارضه ای که از آن عطسه آید. عارضه ای که عطسه آرد. ( غیاث اللغات ). تحریکی است در غشاء داخلی بینی ، که آن را برای عطسه زدن آماده می کند. ( از اقرب الموارد ). || صبح. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): جاء قبل طلوع العطاس ؛ پیش از طلوع بامداد آمد. ( از اقرب الموارد ). || نام سنگی است. ( نزهة القلوب مستوفی ).
عطاس. [ ع َطْ طا ] ( اِخ ) ( علی... ) ابن حسن بن عبداﷲ حضرمی. ادیب و شاعر قرن دوازدهم هجری. رجوع به علی عطاس شود.
عطاس. [ ع َطْطا ] ( اِخ ) احمدبن حسن عطاس. از بزرگان علویان در حضرموت. به سال 1257 هَ. ق. در شهر حریضه متولد شد واز کودکی نابینا بود. و به سال 1334 هَ. ق. درگذشت. او راست : وصایا، و اجازات و رساله ای در قبایل حضرموت. ( از الاعلام زرکلی از تاریخ الشعراء الحضرمیین ).

معنی کلمه عطاس در فرهنگ عمید

۱. عطسه کردن.
۲. دمیدن صبح.

معنی کلمه عطاس در فرهنگ فارسی

احمد بن حسن عطاس از بزرگان علویان در حضرموت بسال ۱۲۵۷ قمری در شهر حریضه متولد شد و از کودکی نابینا بود و بسال ۱۳۳۴ قمری درگذشت

جملاتی از کاربرد کلمه عطاس

از تند باد حادثه سرما گرفته ام وز بیم روزگار مجال عطاس نیست
گر بپرسی تو از عطاس و ز سل کز مداواش رنجه گردد دل