عصفر

معنی کلمه عصفر در لغت نامه دهخدا

عصفر. [ ع ُ ف ُ ] ( ع اِ ) گیاهی است که گوشت درشت را زرد و نرم سازد، و تخم آن را قرطم نامند. ( منتهی الارب ). نباتی است که گوشت رانرم میکند، و آن را بهرمان نیز نامند و تخم آن قرطم است. ( از اقرب الموارد ). گل کاجیره که به هندی کسنبه گویند، و جامه ای که به رنگ آن سرخ شود، آن را معصفر گویند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). به پارسی خسق خوانند و به اصفهانی گل کاویشه ، و رنگ زعفران نیز گویند، گل کاجیره هم خوانند و آن دو نوع است ، بری و بستانی ، و طبیعت بستانی گرم است در اول و خشک در دوم ، و بری گرم و خشک بود در سوم. ( از اختیارات بدیعی ). آن را به لغت تازی احریض و خوبع نیز گویند. ( از تذکره ضریر انطاکی ). شکوفه ای است. ( نزهةالقلوب ). احریض است.( تحفه حکیم مؤمن ). گیاهی است یک ساله یا دوساله ازتیره مرکبان که دارای ساقه ای به ارتفاع 50 سانتیمتر است. منشاء اولیه این گیاه را عربستان ذکر کرده اند ولی امروزه در نقاط دیگر نیز کشت میشود. برگهای این گیاه نرم و دندانه دار و پوشیده از تیغهای ظریف و نازک است. در سطح پهنک آن ( مخصوصاً سطح تحتانی پهنک ) رگبرگهای برجسته مشاهده میشود. گلهایش منفرد و شامل برگه های خاردار در پائین کاسه و گلهای لوله ای به رنگ زرد یا ارغوانی بر روی نهنج است. میوه اش فندقه و دارای دسته تار نازک در قسمت انتهائی است. از گلبرگهای این گیاه ماده ای به رنگ زرد زیبا و محلول در آب و ماده دیگری به رنگ قرمز بنام کارتامین که آن نیز درآب محلول است به دست آورده اند. دانه این گیاه که به کافشه موسوم است شامل 30 تا 37 درصد از مواد پروتیدی و 45 تا 46 درصد از مواد چربی است که پس از تصفیه می تواند مورد مصرف قرار گیرد. گل و مخصوصاً دانه های آن دارای اثر مسهلی است که به صورت جوشانده 12 تا 24 در هزار مصرف می شود. از دانه های این گیاه روغنی استخراج می کنند که دارای اثر مسهلی است و سابقاً بصورت مالیدن بر روی عضو در روماتیسم و فلج مورد استفاده قرار می گرفت. این گیاه در اکثر نقاط جنوبی اروپا و مناطق بحرالرومی و آسیای صغیر و شمال افریقا و ایران میروید ( در خراسان و تبریز و تفرش فراوان است ). توضیح اینکه دانه این گیاه را خسک دانه و حب العصفر نیز نامند و آن بعنوان مسهل در طب قدیم مصرف میشده است و در بازار بنام تخم کاجیره نیز عرضه میشود. و ماده رنگین که از گلبرگهای این گیاه استخراج میشود بنام زردج و ماءالعصفر مشهور است. ( فرهنگ فارسی معین : کاجیره ). احریض. اصبور. اصفور. اطرقطوس. بهرام. بهرامن. بهرامة. بهرم. بهرمان. پالان زعفران. تاقالا. ترباض. خریع. خسک. خسک دانه. زرد. زردج. زردک. زرده. زعفران کاذب. سکری. فنیفس. قرطم. قنطادوس. کابیج. کاجره. کاجیر. کاچره. کاچوره. کاچیره. کازیره. کاژیره. کاغاله. کافشه. کافیشه. کرکم. گل رنگ. گل زردک. گل قرطم. گل کاغاله. مریق. نقده. و رجوع به کاجیره و قرطم شود.

معنی کلمه عصفر در فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) = کاجیره
۲. رنگ زرد که با آن جامه را رنگ می کنند.

معنی کلمه عصفر در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گل کاشفه گل کاجیره . ۲ - رنگ سرخ .

معنی کلمه عصفر در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عُصفُر، گل رنگ یا گل کاژیره را گویند.
عصفر عبارت است از گل زرد یا ارغوانی که در بردارنده مواد رنگی است.گیاه این گل، یک ساله و خود رو یا کاشتنی و دارای برگ های خاردار است.
کاربرد فقهی
از آن به مناسبت در باب صلات و حج نام برده اند.
جامه رنگ آمیزی شده به عصفر
نماز گزاردن در جامه رنگ آمیزی شده به عصفر مکروه است؛ چنان که احرام بستن در آن و هر جامه ای که به سبب رنگش موجب شهرت و جلب نظر گردد، نیز مکروه است.البته برخی گفته اند: کراهت آن نزد فقها اختصاص به صورت سیر بودن رنگ آن دارد.بنابر این، چنانچه رنگش سیر (پر رنگ) نباشد، کراهت ندارد.

جملاتی از کاربرد کلمه عصفر

و چون بویزید بود که به همدان تخم عصفر خرید چیزی از آن بسر آمد چون باز بسطام آمد دو مورچه ازو بیرون آمد با همدان شد و آن دو مورچه آنجا بنهاد.