عزلت گزین

معنی کلمه عزلت گزین در لغت نامه دهخدا

عزلت گزین. [ ع ُ ل َ گ ُ ] ( نف مرکب ) عزلت گزیننده. آنکه عزلت و تنهائی و گوشه نشینی و خلوت را دوست میدارد. ( ناظم الاطباء ). گوشه نشین. معتزل. منزوی. || عابد و مرتاض. ( آنندراج ). عزلت دوست. و رجوع به عزلت دوست شود.

معنی کلمه عزلت گزین در فرهنگ عمید

عزلت گزیننده، گوشه نشین.

معنی کلمه عزلت گزین در فرهنگ فارسی

( مصدر ) آن که عزلت اختیار کند گوشه نشین .

جملاتی از کاربرد کلمه عزلت گزین

عزت ار خواهی برو عزلت گزین عزت و عزلت ردیف اند و قرین
به ذلت عزیزان عزلت گزین به غیبت حضوران خلوت نشین
من عزلت گزین چون بی‌نصیبم همانا در دیار خود غریبم
دشمنم گوید نزاری گوشۀ عزلت گزین تا توانم هست خواهم کرد جست و جوی دوست
ز تنهایی نخواهی کرد وحشت در لحد صائب اگر پیش از اجل گردیده ای عزلت گزین اینجا
به پند دیدهٔ صحبت پسند کار نکردم نصیحت دل عزلت گزین شنیدم و رفتم
اگر ترقی خواهی برو چو تیغ خطیب زخلق، گوشه ی عزلت گزین و تنهایی
ما بر امید وصل تو خلوت نشین شدیم عنقا صفت ز شوق تو عزلت گزین شدیم
چرا چنین شده خلوت‌نشین بزم خمول؟ چرا چنین شده عزلت گزین کنج محن؟
گشته ام از مردمان عزلت گزین شاعری را کرده ام بر خود شعار