عرابی

معنی کلمه عرابی در لغت نامه دهخدا

عرابی. [ ع َ بی ی ] ( اِخ ) ابن معاویة ابوزمعة الحضرمی گفته شده است کنیت او ابوربیعة است از سلیمان بن زیاد حضرمی و عبداﷲ بن هبیرة السبائی روایت دارد. بخاری در تاریخ این کلمه را به غین معجمه ضبط کرده است لکن دارقطنی گوید این کلمه به عین مهمله است. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 130 ).
عرابی. [ ع َ بی ی ] ( اِخ ) ابوعلی المقدام بن ثهل بن المقدام الکنانی العرابی ثم المصری ولد بعرابه طبی. به سال 511 هَ. ق. متولد شد و به مصر سکونت گزید، روایت حدیث میکرد. ( معجم البلدان ).
عرابی. [ ع َ بی ی ] ( اِخ ) محمدبن عبداﷲبن احمدبن شعیب بن ابی عرابة العرابی. ساکن مصر بود. وی نیک کردار و مورد قبول عام و خاص بود. در شعبان سال 315 هَ. ق. درگذشت. ( از اللباب ج 2 ص 130 ).

معنی کلمه عرابی در فرهنگ عمید

عرب بیابان نشین: چون فارغ شد از آفرین و دعا / عرابی بشد خرم و بارضا (شمسی: لغت نامه: آفرین ).

معنی کلمه عرابی در فرهنگ فارسی

اعرابی
محمد بن عبدالله ابن احمد بن شعیب بن ابی عرابه العرابی ساکن مصر بود وی نیک کردار و مورد قبول عام و خاص بود در شعبان سال ۳۱۵ قمری درگذشت

جملاتی از کاربرد کلمه عرابی

آن عرابی بشتر قانع و شیر در یکی بادیه بد مرحله گیر
هندی او همچو زنگی آدمی خور در مصاف مصری او چون عرابی تیز منطق در سخا
هیچ میدانی عرابی و شتر این معانی هست غلطان همچو درّ
خرد بوسد سر کلکت که چون او عرابی نطق هندویی ندارد
زنش گفتا که من بیمار و زارم عرابی گفت من تیمار دارم
اسامه عرابی (عربی: أسامة عرابی؛ زادهٔ ۲۵ ژانویهٔ ۱۹۶۲) بازیکن سابق و مربی فوتبال اهل مصر است.
آن عرابی به شتر قانع و شیر در یکی بادیه شد مرحله گیر
آن عرابی چون شد اشتر در شتاب از شتر افتاد چشمی مست خواب
رایت نطق را عرابی وار بر در کعبهٔ ظفر برکش
ترک و ایرانی و عرابی و کرد هرکه عادلتر است دست او برد
آمد آن طرفه عرابی از راه دید آن بدره در آن منزلگاه