عذر تقصیر

معنی کلمه عذر تقصیر در لغت نامه دهخدا

عذر تقصیر. [ ع ُ رِ ت َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوزش خواهی. از گناه : انابت مفید نباشد، نی راه بازگشتن آنگاه مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن. ( کلیله و دمنه ).
عذر تقصیر خدمت آوردم
که ندارم به طاعت استظهار.سعدی.سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی
همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را.سعدی.

معنی کلمه عذر تقصیر در فرهنگ فارسی

پوزش خواهی از گناه اثابت مفید نباشد

جملاتی از کاربرد کلمه عذر تقصیر

از ندامت ابر رحمت می چکد هر گناهی عذر تقصیر من است
خوشتر از عمر زلیخا به طرب برگشتیم عذر تقصیر عمل در پی تو قیر شدیم
گرچه در حق وی امسال مقصر بودیم عذر تقصیر توان خواست ازو سال دگر
قوله تعالی: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی» الآیة... یوسف (ع) آن گه که گفت ذلک لیعلم انّی لم اخنه بالغیب، توفیق و عصمت حق دید، باز چون گفت و ما ابرّئ نفسی، تقصیر در خدمت خود دید، آن یکی بیان شکر توفیق است و این یکی بیان عذر تقصیر است و بنده باید که پیوسته میان شکر و عذر گردان بود، هر گه که با حق نگرد نعمت بیند بنازد و در شکر بیفزاید، چون با خود نگرد گناه بیند بسوزد و بعذر پیش آید، بآن شکر مستحق زیادت گردد، باین عذر مستوجب مغفرت شود.
تو دانی چه حاجت به تقریر ماست امید کرم عذر تقصیر ماست
کنون بایدت عذر تقصیر گفت نه چون نفس ناطق ز گفتن بخفت
نیز من قاصرم از مدح تو در بیتی چند عذر تقصیر بگفتم به طریق ایجاز
پیش اربابِ هنر در یک دو بیت از این غزل قافیه گر شایگان شد عذر تقصیر است و من
گرچه تقصیر فراوان دارم عذر تقصیر برین مقصورست
خواستم عمری به کویت عذر تقصیر وفا همچنان شرمنده ام پیش تو از تقصیر خویش