معنی کلمه عدویه در لغت نامه دهخدا
عدویة. [ ع َ دَ وی ْ ی َ] ( اِخ ) دهی است دارای بستانهای نزدیک مصر به شاطی شرقی نیل. ( معجم البلدان ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
عدویة. [ ع َ دَ وی ْ ی َ ] ( اِخ ) قومی از تمیم و از حنظله اند. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).
عدویة. [ ع َ وی ْ ی َ ] ( اِخ ) دختر اسماعیل عدوی قیسی است. یکی از زنان بزرگ جهان اسلام است که در عرفان و تصوف سیری داشت بسیار متزهد و عابد بود. عطار در وصفش گوید آن مخدره خدر خاص ، آن مستوره ستراخلاص ، آن سوخته عشق و اشتیاق ، آن شیفته قرب و احتراق ، آن گم شده وصال و آن... بنابر نقل تذکرة الاولیاء وی مدتی بقید رقیت درآمد. رجوع به رابعه عدویة و به تذکرة الاولیاء شود.