عجلت

معنی کلمه عجلت در فرهنگ فارسی

عجله : آتش شیطنت او ( دیو گاو و پای ) لهبات غضب بر آورد اما عنان عجلت از دست نداد .

معنی کلمه عجلت در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَجِلْتُ: عجله کردم -تعجیل نمودم
معنی أَجَّلْتَ: موعد تعیین کردی
معنی أُجِّلَتْ: به تأخیر افتاده
ریشه کلمه:
عجل (۴۷ بار)
شتاب. راغب گوید: عجله طلب شی‏ء است پیش از وقت آن، و از مقتضای شهوت می‏باشد لذا در تمام قرآن مذموم آمده تا گفته شده: «العجلة من الشیطان» در آیه . تنبیه شده که عجله با آنکه مذموم است ولی علّت آن امر محمودی است و آن رضای خداست. قول مجمع نیز چنین است.

جملاتی از کاربرد کلمه عجلت

دیوِ گاوپای چون این فصل بشنید، در وی تأثیری عجب کرد، آتشِ شیطنت او لهباتِ غضب برآورد، امّا عنانِ عجلت از دست نداد. گفت از شما زمان میخواهم که چنین کارها اگرچ توانی بر نتابد، اما بی‌تأنّی هم نشاید کرد و اگر چند تأخیر احتمال نکند، بی‌تقدیمِ اندیشهٔ ژرف در آن خوض نتوان کرد. پس سه سر دیو را که هر سه دستورانِ ملکت و دستیارانِ روزِ محنت او بودند ، حاضر کرد و آغاز مشاورت از دستورِ مهمترین نمود و گفت : رایِ تو درین حادثه که پیش آمد، چه اقتضا میکند ؟ گفت : بر رایِ خردمندانِ کار آزموده پوشیده نیست که دو چیز بر یک حال پاینده نماند یکی دولت در طالع ، دوم جان در تن که هر دو را غایتی معلوم وامدی معیّنست و چنانک بر وفقِ مذهب تناسخ روح از قالبی که محلِ او باشد، بقالبی دیگر حلول کند ، دولت (نیز از طالعی) که ملایمِ او باشد بطالعی دیگر انتقال پذیرد و مردم در ایّامِ دولت از نکبات متأثر نگردد و قواعدِ کار او از صدماتِ احداث خلل نگیرد مثلاً چون کوهی که عرّادهٔ رعد و نفّاطهٔ برق و منجنیق صواعق و سنگ بارانِ تگرگ و تیر پرّان بارانش رخنه نکند و چون روزگار دولت بسر آمد، درختی را ماند که مایهٔ نداوت و طراوت ازو برود و ذبول و فتور بدو راه یابد ، بنرم تر بادی شاخ او بشکند و بکمتر دستی که خواهد از بیخش برآرد و بی موجبی از پای درآید و گردش روزگارِ غدّار و قاعدهٔ گردونِ دوّار همیشه چنین بودست.