عجز و لابه
معنی کلمه عجز و لابه در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه عجز و لابه
ز ملک هند نخوانی، اگر به شهر نجف به عجز و لابه بگیرم به محشرت دامن
به عجز و لابه ام آن سنگدل نبخشود ایچ بلی به بره کجا گرگ را ترحم شد
زنی اندر فغان و عجز و لابه چو بعد از کشتن جعفر عنابه
به جان پروانه شمعم که گاه سوختن از غم سرشک خویش را با حال عجز و لابه میریزد
به زیر خنجر آن شوخ عجز و لابه مکن دلا عبث مشکن کاسه گدایی ما
به عجز و لابه و الحاح و گریه و زاری گرفت رخصت حرب از حسین بوجه حسن
من ندارم غیر عجز و لابه هیچ در من و در کار من شاها مپیچ
تا چند آیم بر درت با عجز و لابه نیمشب بینم ترا با مدعی مست می و گرم طرب
همان به که با یک جهان عجز و لابه بگویم بتوصیفش الله اعلم
کنون به سوی سفیر از پی شفاعت خویش به عجز و لابه و تیمار و آه و محنت و رن