عجبی
معنی کلمه عجبی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه عجبی
گر عشق تو بگداخت تنم را عجبی نیست با شعله آتش چکند مشت گیاهی
گر از نظر افتاد رقیبت عجبی نیست در دیده خود ره نتوان داد خسی را
چنین که تشنه بخون لعل یاربی سبب است هلاک ما عجبی نیست زندگی عجب است
نه بشنود نه بگوید نه بیند ای عجبی به گوش و چشم و زبان کر و کور گردد و لال
اگر رسم به وصال تو، عمر هجران را چها گذشته بگویم فسانهٔ عجبی است
خط مشکین تو سرمشق جنون عجبی است طاق ابروی تو محراب تماشای خوشی است
هر آن حریف که چیزی به خویش نسپرده است فراغت عجبی از نگاهبان دارد
آب انگور فراز آور یا خون مویز که مویز ای عجبی هست به انگور قریب
اگر همیشه بشادیش خواهم ای عجبی چرا همیشه بتیمار خواهدم هموار
بیرون وجود، امن و امان عجبی بود هستی رهِ ما زد، عدم آباد کجایی؟