عجبی

معنی کلمه عجبی در لغت نامه دهخدا

عجبی. [ ع َ ج َ ] ( اِخ ) ابن عثمان سعدبن عبداﷲبن ابی رجاء العجبی الانباری معروف به ابن عجب. از هشام بن عمار و ابی عمرالدوری المقری و جز آنان روایت کند و ابوبکر شافعی و ابوبکر الاسماعیلی و ابن مخلد و جز آنان از وی روایت دارند. وی به سال 298 هَ. ق. در جمادی الاَّخره به انبار درگذشت. ( از اللباب ج 2 ص 122 ).

معنی کلمه عجبی در فرهنگ فارسی

ابن عثمان سعد بن عبدالله بن ابی رجائ العجبی الانباری معروف بابن عجب از هشام بن عمار و ابی عمر الدوری المقری و جز آنان روایت کند و ابوبکر شافعی و ابوبکر الاسماعیلی و ابن مخلد و جز آنان از وی روایت دارند وی بسال ۲۹۸ در جمادی الاخر به انبار درگذشت

جملاتی از کاربرد کلمه عجبی

گر عشق تو بگداخت تنم را عجبی نیست با شعله آتش چکند مشت گیاهی
گر از نظر افتاد رقیبت عجبی نیست در دیده خود ره نتوان داد خسی را
چنین که تشنه بخون لعل یاربی سبب است هلاک ما عجبی نیست زندگی عجب است
نه بشنود نه بگوید نه بیند ای عجبی به ‌گوش و چشم و زبان ‌کر و کور گردد و لال
اگر رسم به وصال تو، عمر هجران را چها گذشته بگویم فسانهٔ عجبی است
خط مشکین تو سرمشق جنون عجبی است طاق ابروی تو محراب تماشای خوشی است
هر آن حریف که چیزی به خویش نسپرده است فراغت عجبی از نگاهبان دارد
آب انگور فراز آور یا خون مویز که مویز ای عجبی هست به انگور قریب
اگر همیشه بشادیش خواهم ای عجبی چرا همیشه بتیمار خواهدم هموار
بیرون وجود، امن و امان عجبی بود هستی رهِ ما زد، عدم آباد کجایی؟