عبهری
معنی کلمه عبهری در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه عبهری
ای سرو گلعذار بده جام عبهری
پندی بده و به صلح آور آن چشم خمار عبهری را
هر نی ز کویش شکری، هر می ز جویش کوثری هر خو ز رویش عبهری بر برگ گلنار آمده
هرگز بود به شوخی چشم تو عبهری یا راستتر ز قد تو باشد صنوبری
توقیع او چو یافت رقیب سروش گفتا هر عجم ازین حروف کم از عبهری ندارم
پس زنی گفتش ز چشم عبهری که ز دستت رفت حسرت میخوری
ز عشق توام عبهری گشت لاله ز هجر توام چنبری شد چنارا
بزم نه گلشن جنان کرده بهر طرف در آن چشم و قد سهی قدان عبهری و صنوبری
هر نرگسی هر عبهری بیمار چشم مست تو بیمار چشم مست تو هر نرگسی هر عبهری
شد جمله جهان بهشت خندان زان سرو روان عبهری رو