معنی کلمه عبن در لغت نامه دهخدا عبن. [ ع َ ب َ ن ن ] ( ع ص ) سطبر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || پرگوشت از کرکس و شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ).عبن. [ ع َ ] ( ع مص ) سطبری بدن و درشتی آن. ( منتهی الارب )( آنندراج ). غلیظ و خشن بودن جسم. ( اقرب الموارد ).عبن. [ ع ُ ب ُ ] ( ع ص ) مرد ملیح پرگوشت تمام اندام. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جملاتی از کاربرد کلمه عبن گاه در عبن وصال از داغ هجران سوختن گه نشاط وصل اندر عین هجران داشتن ازان رخسار چون گل چشم بد دور که از شبنم بود عبن الکمالش