عبله

معنی کلمه عبله در لغت نامه دهخدا

( عبلة ) عبلة. [ ع َ ل َ ] ( ع ص ) سطبر و تمام اندام. ( منتهی الارب ). امراءة عبلة؛ زن تمام اندام. ( اقرب الموارد ).
عبلة. [ ع َ ل َ ] ( اِخ ) بنت عبید. از تمیم مادری جاهلی است. زن عبدشمس بن عبدمناف قرشی بود و فرزندان عبدشمس از این زن اند. و آنها را عَبَلات گویند. و آنان سه بطن اند: امیه ، عبدامیه ، نوفل. ( از الاعلام زرکلی ).
عبلة. [ ع َ ل َ ] ( اِخ ) قلعه ای است بین دو همسایه غرناطه و مریه. ( از معجم البلدان ).

جملاتی از کاربرد کلمه عبله

امل دُنْقُل (عربی مصری: أمل ابو القاسم دنقل؛ زاده: ۱۹۴۰ - درگذشته: ۲۱ مه ۱۹۸۳) شاعر عرب ملی مصری در خانواده صعیدیه در روستای القلعه مرکز بخش قفط در نزدیکی شهرستان قنا در منطقه صعید مصر متولد شد، وی در حالی که ۴۳ سال بیشتر نداشت درگذشت، همسر او روزنامه‌نگار، عبله الروینی بود.