معنی کلمه عبدالقاهر در لغت نامه دهخدا
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] ( اِخ ) ابن شعیب ، مکنی به ابورفاعة. رجوع به ابورفاعه عبدالقاهر شود.
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] ( اِخ ) ابن طاهربن محمدبن عبداﷲ البغدادی التمیمی الاسفراینی ، مکنی به ابومنصور. رجوع به ابومنصور بغدادی و به الاعلام زرکلی شود.
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] ( اِخ ) ابن طاهر التمیمی ،مکنی به ابوسعید. رجوع به ابوسعید عبدالقاهر شود.
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲبن الحسین الحلبی ، مکنی به ابوالفرج شاعر مجید بود. او راست : شرح بر دیوان المتنبی.وی به سال 551 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] ( اِخ ) ابن عبدﷲبن محمد البکری الصدیقی ، مکنی به ابوالنجیب و معروف به سهروردی.رجوع به ابوالنجیب سهروردی و به الاعلام زرکلی شود.