معنی کلمه عبدالسلام در لغت نامه دهخدا
عبدالسلام. [ ع َ دُس ْ س َ ] ( اِخ ) ابن احمدبن غانم المقدسی عزالدین. رجوع به غانم عزالدین عبداﷲ در این لغت نامه و الاعلام زرکلی شود.
عبدالسلام. [ ع َ دُس ْ س َ ] ( اِخ ) ابن حبیب ، مکنی به ابوسعید. رجوع به ابوسعید عبدالسلام در این لغت نامه و الاعلام زرکلی شود.
عبدالسلام. [ ع َ دُس ْ س َ ] ( اِخ ) ابن الحسین معروف به ابوطالب مأمونی. شاعر و عالم به ادب بود. نسبت وی به مأمون عباسی میرسد. وی صاحب بن عباد را مدح گفت و نزد او مقام و منزلتی یافت و چون حسودان علیه او سعایت کردند به نیشابور و سپس به بخارا رفت و به سال 383 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالسلام. [ ع َ دُس ْ س َ ] ( اِخ ) ابن الطیب بن محمد القادری الحسنی المغربی الفاسی ، مکنی به ابومحمد. از بزرگان شیوخ عصر خود بود و در حدود سی کتاب تألیف کرد. ازجمله تألیفات اوست : الدرالسنی فی من بفاس اهل النسب الحسنی. العرف العاطر فی من بفاس من ابناء الشیخ عبدالقادر، و تألیفات دیگر. وی به سال 1058 هَ. ق. متولد شدو به سال 1110 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالسلام. [ ع َ دُس ْ س َ ] ( اِخ ) ابن عبدالرحمان اللخمی الاشبیلی. رجوع به لخمی ابوالحکم عبدالسلام بن عبدالرحمان در این لغت نامه و الاعلام زرکلی شود.
عبدالسلام. [ ع َ دُس ْ س َ ] ( اِخ )ابن عبداﷲبن الخضربن محمدبن تیمیة الحرانی ملقب به مجدالدین و معروف به ابن تیمیه. وی فقیهی حنبلی و محدث و مفسر است. مولد او حران بود و در بغداد سکونت داشت در مذهب حنبلی یگانه عصر خویش بود. از تألیفات اوست : تفسیرالقرآن العظیم. المنتقی فی احادیث الاحکام. المحرر فی الفقه. وی جد امام بن تیمیه مشهور است.او به سال 652 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالسلام. [ ع َ دُس ْ س َ ] ( اِخ ) ابن عبدالوهاب بن عبدالقادر الجیلی. والی و از علماء بغداد بود. او را متهم به مذهب فلاسفه کردند و کتابهای او را بسوختند. وی مناصب و مقاماتی یافت و به سال 611 هَ. ق. به بغداد درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).