معنی کلمه عان در لغت نامه دهخدا عان. [ عان ن ]( ع اِ ) رسن دراز. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).عان. [ نِن ْ ] ( ع ص ) عانی. اسیر و بندی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به عانی شود.
جملاتی از کاربرد کلمه عان بعان و عان ز من فریادها کرد کزان فریادها فریاد کردم چو مصر و عان روان شد سوی زیره عدو غالب حریف و بخت تیره خدا خواهی خدا خوانی خدا جوئی خدا گوئی چو وجه ذوالجلالش را بهر سرّ و عان بینی