عالم قدس
معنی کلمه عالم قدس در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه عالم قدس
اگر خواهم بسوی عالم قدس ز گردون نردبان سازم برآیم
چو مرغ روح وی از آشیان عالم قدس بسوی سد ره از این آشیان تنگ پرید
درون خلوت کروبیان عالم قدس صریر کلک تو باشد سماع روحانی
فیضی به دلم ز عالم قدس رسان تا محو شود خیال باطل ز دلم
فضای عالم قدس تو عرصهایست که نیست در او خیال خرد را مجال راهگذر
جانی که همای عالم قدس بدست درمانده بدام شهوت و حرص شدست
که ای نشمین جانت ورای عالم قدس مده رضا که شوی خاکروب ویرانی
بر درگه حق کراست این عز که تراست وز عالم قدس این مجاهز که تراست
نقد حال تو شود بی غمی عالم قدس چون غم رفته و آینده ز دل دور کنی