طپید

معنی کلمه طپید در لغت نامه دهخدا

طپید. [ طَ ] ( اِ ) چیزی باشد که از جایی جهد. طبید. رجوع به طبید شود.

معنی کلمه طپید در فرهنگ فارسی

چیزی باشد که از جایی جهد

جملاتی از کاربرد کلمه طپید

فتاد از کفم ابریق و بند تکمه گسست دلم طپید و رخم زرد گشت و روحم کاست
چون مرغ دلم به دام هستی در شد چندانکه طپید بند محکم تر شد
بسینه دل که طپید از خیال غمزه تو کبوتری است که شاهین هم آشیان دارد
در خون طپید جسمم تا دامنش گرفتم بر لب رسید جانم تا خدمتش رسیدم
گه آن زد برین گاه این زد بر آن طپید از صلابت زمین و زمان
عافیت را از کمال بی کسی دل می طپید ملک و ملت این زمان آمد برون از اضطراب
عرش آن زمان طپید که میگفت و می گریست بیمار اهل بیت به سردار اهل بیت
برخاست جوانی از برم گریان پیری ببرم طپید چشمک‌زن
(سحاب) را نرسد حرف خونبها که از او هزار مرتبه در خون طپید و هیچ نگفت