معنی کلمه طود در لغت نامه دهخدا
- ابن الطود ؛ خرسنگ که از کوه برافتد. ( منتهی الارب ).
طود.[ طَ ] ( ع مص ) پاییدن. قرار گرفتن. ( منتهی الارب ).
طود. [ طَ ] ( اِخ ) نام کوهی که مشرف است بر عرفه بجانب صنعاء کشیده شود و بسبب بلندی بدان سراة نیز نام دهند و سراة هر چیز پشت آن چیز باشد. ( معجم البلدان ).
طود. [ طَ ] ( اِخ ) شهرکی به صعید اعلی ، فرازِ قوص و فرودِ اسوان دارای مناظر و بستانها، آن را امیر درباس الکردی معروف به احول ، به روزگار الملک الناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب بساخته است. ( معجم البلدان ).