طرقوا

معنی کلمه طرقوا در لغت نامه دهخدا

طرقوا. [ طَرْ رِ قو ] ( ع فعل امر ) صیغه امر حاضر است ،بمعنی راه دهید، و یکسو شوید. معمول است که نقیبان عرب پیش سلاطین ، طرقوا، طرقوا میگویند. ( غیاث اللغات )( آنندراج ). برد. رجوع به بَرد شود. در آخر این کلمه در موقع کتابت بر حسب ضرورت مراعات قواعد عربیت الفی برای علامت جمع مینهند ولی در تلفظ باید طرقو، بدون الف خواند. طرقوا امر است از تطریق ، بمعنی رو بسوی خانه کردن و یکسو شدن ، و راه دهید گفتن :
چون به انجم سپهر کرد آرام
طرقوا زد چو چاوشان بهرام.امیرخسرو ( از آنندراج ).- طرقواگویان ؛ دورباش گویان : ظفر در پیش طرقواگویان و نصرت بر یمین و یسار پویان. ( جهانگشای جوینی ).

معنی کلمه طرقوا در فرهنگ فارسی

( فعل .جمع مذکر امر حاضر ) را ه دهید . یکسو شوید ( نقیبان عرب پیشاپیش شاهان این کلمه را تکرار می کردند : شده فیروزه گردون خروشان . زبانگ طرقوی سبزپوشان . ( اسرارنامه عطار ) یا طرقوا زدن . ( مصدر ) طرقوا . گفتن نقیبان . یا طرقوا زن . (صفت ) آنکه پیشاپیش شاهان و امیران طرقوا گوید و مردم را از راه بیکسو کند چاووش : با سایه رکاب محمد عنان در آر تاطرقوا زنان تو گردند اصفیا . ( خاقانی ) یا طرقوا گو ( ی ) زن . باخر یبهم چنان میشد علو جوی ملایک صد هزاران طرقوا گری . ( اسرارنامه عطار )
صیغه امر حاضر است بمعنی راه دهید و یکسو شوید .

جملاتی از کاربرد کلمه طرقوا

ایهاالصابرون فی البلوا طرقوا طرقوا الی المولا
از انبیاء چو مشغله طرقوا بخاست در عرش اوفتاده از آن طرقوا صدا
بآخر هم چنان می‌شد علو جوی ملایک صد هزاران طرقوا گوی
با سایهٔ رکاب محمد عنان درآر تا طرقوا زنان تو گردند اصفیا
از خروش واحسینا لرزه بر کون و مکان شد با ندای طرقوا سوی زمین از آسمان شد
شوقش آورده سوی مهتر خویش طرقوا طرقوا کنان در پیش
گویند قدسیان بر تو طرقوا مدام محبوس این محل و درود طوارقی
لفظ یسعی بخوان که اندر نشر طرقوا گوی مؤمن است به حشر
پیش نوک ناوک دلدوز جانان روز حکم طرقوا گویان جان را بانگ بردا برد کو