طرب کردن. [ طَ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شادی کردن. خوشدلی کردن. فیریدن : اگر داری طرب کن و اگر نداری طلب کن. ( خواجه عبداﷲ انصاری ). با دوست به خرگاه طرب کردن عشاق خوشتر بود اکنون و طرب کردن گلزار.امیرمعزی ( از آنندراج ).
معنی کلمه طرب کردن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) شادی کردن خوشحالی نمودن فریبیدن .
جملاتی از کاربرد کلمه طرب کردن
به هر دوری که می خوردی، طرب کردن فزون باید موافق دوستان یکدل همی نیک آزمون باید
ای پادشه عصر طرب کن به چنین وقت کایّام طرب کردن و هنگام عصیرست
گاه است طرب کردن و بر دست گرفتن آن بادهٔ روشنکه بود زادهٔ انگور
صفت موسم نوروز و طرب کردن شاه بزم دریا و کف دست چو ابر نیسان
نشستن با نشاط و کامرانی طرب کردن در این کاخ کیانی
کریما تا ترا دیدم چنانم که کاری جز طرب کردن ندانم
دست شادی و طرب کردن و می خوردن برد او چنان میر و منش راست بمانند ندیم