طرازی

معنی کلمه طرازی در لغت نامه دهخدا

طرازی. [ طِ / طَ ] ( ص نسبی ) منسوب به شهر طراز. ( سمعانی ) ( اقرب الموارد ). اهل طراز یا متعلق به آنجا :
همه آزمایش همه پرنمایش
همه پردرایش چو گرگ طرازی.
ابوالطیب المصعبی ( از تاریخ بیهقی چ غنی و فیاض ).
کمان بابلیان دیدم و طرازی تیر
که برکشیده شود به ابروان تو ماند.دقیقی ( دیوان ص 99 ).بجای باد رفتار اسب تازی
گرفته کم بها اسب طرازی.فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).پرستار پنجاه و خادم چهل
طرازی دوصد ریدک دل گسل.اسدی.ز خلق خوش توست شرمنده دائم
چه مشک طرازی چه باز حجازی.سوزنی.
طرازی. [ طِ ] ( ص نسبی ) هذه النسبة لمن یستعمل الثیاب المطرزة او یستعملها. ( انساب سمعانی ). رقام. مطرز. آنکه علم جامه کند. || جامه طرازی ؛ جامه ای که سلطان را بافند.
طرازی. [ طِ ] ( اِخ ) ( الویکنت ) فیلیب ( فیلیپ ) ابن نصراﷲبن آنطون بن نصراﷲبن الیاس بن بطرس دی طرازی. بسال 1865 م. در بیروت تولد یافت. وی از عائله کونت دو طرازی از خانواده های معروف و از نجبای اهالی سوریه بشمار است. ( رجوع به کتاب سلاسل التاریخیة شود. شرح حال این خانواده در آن کتاب مبسوطاًذکر شده است ). یازده نشان از پادشاهان عصر خود و ازفرمانروایان و مجامع علمیه دریافت داشت و وی را در تأسیس کتابخانه عمومی در بیروت بر دیگران فضل تقدم است. کتب ذیل از تألیفات وی است : 1 - تاریخ الصحافة العربیة، این کتاب شامل اطلاعات راجع به تمامی مجلات و جرائد عربیی است که در جهان متمدن ( شرق و غرب ) طبع و نشر گردیده ، محتوی دو جلد و دارای عکس مدیران هریک از مجلات و جراید و بسال 1913 م. در بیروت بطبع رسیده است. 2 - السلاسل التاریخیة فی اساقفةالابرشیات -السریانیة، این کتاب دارای تصاویر بسیار است و در بیروت بسال 1910 م. در مطبعه ادبیه چاپ شده است. 3 -القلادّه النفیسة فی فقیدالعلم و الکنیسة، و آن کتابی است در ترجمه احوال و تاریخ زندگانی مطران اقلیمیس یوسف داود سریانی و آنچه در مرثیه فقید مزبور به بیست زبان سروده شده بود، در این مجموعه گرد آورده است. 4- مجموع البراآت الباباویة فی تثبیت البطارکة السریانیة، از سال 1783 م. تا زمان حاضر را گرد آورده است. این مجموعه بزبان عربی و لاتینی در بیروت بطبع رسیده است. 5 - نبذة مختصرة فی الصحف العربیة المصورة، این مختصر بسال 1913 م. در مطبعه یسوعیان بیروت چاپ شده است. صاحب ترجمه را جز کتابهای مذکور در تاریخ و ادب و شعر نیز تألیفاتی است که هنوز به طبع نرسیده است. ( معجم المطبوعات ج 2 ستون 1237 - 1238 ).

معنی کلمه طرازی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به طراز آن که جامه را نگار کند مطرز رقام . یا جامه طراز . جامه ای که برای سلطان بافند .
فیلیب ابن نصرالله ابن آنطون ابن نصرالله ابن الیاس ابن بطرس دی طرازی.

جملاتی از کاربرد کلمه طرازی

پرستار تیرست و خادم چهل طرازی دو صد ریدک دلگسل
گو شاخ گل آسوده شو از جلوه طرازی اکنون که ته بال پریخانه من شد
زین کلک من که سحر طرازی است راستین دست زمانه رسات طرازی بر آستین
در دیده نگاهم خس گلزار طرازی در سینه دلم ذره خورشید شکاری
چون گردن سیمین طرازی بفرازند بر فرق سر و تیر بر از شیز به دیدار
تا جامه را کنند طرازی بر آستین نامت بر آستین سعادت طراز باد
آن دلارام که منصوبه طرازی فن اوست بیدقی راند که صد بازی از آن فهمیدم
اعمال طرازی تو به سلطانی حشمت اسلام فروزی تو به یزدانی الهام
چو خسرو دید کز چوگان طرازی نخواهد کام ازو دیدن به بازی
قصه گیسوی لعبتان طرازی از شب یلدا فزوده شد به درازی