طبل زدن

معنی کلمه طبل زدن در لغت نامه دهخدا

طبل زدن. [ طَ زَ دَ] ( مص مرکب ) طبل فروکوفتن. طبل نواختن :
امشب سبکتر میزند این طبل بی هنگام را
یاوقت بیداری غلط بوده ست مرغ بام را.سعدی.حیف بود آخر زدن بر طبل بدنامی دوال
کو مرا ناگه چنین افکند با سگ در جوال.ابن یمین.شد بهار و ابر در فکر سرانجام گُل است
طبل شادی زن که فتح نوبه بر نام گل است.میرزا رضی دانش ( از آنندراج ). || دعوی کردن. بچیزی بالیدن :
بهاری ابر، به کف تو نیک مانستی
به رعد اگر نزدی در زمانه طبل سخا.( ؟ ).

معنی کلمه طبل زدن در فرهنگ فارسی

۱ - طبل نواختن طبل فرو کوفتن . ۲ - دعوی کردن بالیدن به چیزی .

جملاتی از کاربرد کلمه طبل زدن

این طبل زدن زیر گلیمت نکند سود چون طشت تو بشکسته و افتاده ز بام است