طبعان
معنی کلمه طبعان در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه طبعان
جامی ز سفله طبعان کم شد صفای حالت کردی سفال تیره جام جهان نما را
لطیف طبعان دانند قدر لطف سخن که قدر باد صبا برگ یاسمین داند
گفتم چه سازم با ربط هستی آزاد طبعان گفتند بگسل
سخن چین می کند تاریک، عیش صاف طبعان را مده در خلوت آیینه ره زنهار طوطی را
بس که دیدم کجروی از راست طبعان جهان گردش گردون شمارم گردش پیمانه را
مرا یک دم از دست نگذاشتی که با راست طبعان سری داشتی
چه سود قرب کریمان خسیس طبعان را؟ که سوزن ار چه ز عیسی بود، نظر تنگ است
بیوسف دلان خوی لطف و کرم ازین گرگ طبعان نخواهیم یافت
مرگ را در طینت آسوده طبعان راه نیست آتش یاقوت بیدل ایمن از خاکستر است
کمال فهم سخن نیست در گدا طبعان سخن در است و تعلق بگوش شه دارد