طبع ساز

معنی کلمه طبع ساز در لغت نامه دهخدا

طبعساز. [ طَ ] ( نف مرکب ) سازگار با مزاج. مساعد با طبیعت. موافق با مزاج :
به گوش آواز هر مرغی لطیف و طبعساز آید
بدست می ز شادی هر زمان بانگ جواز آید.فرخی.تا طبعسازباشد دینداری
شیریست تازه ریخته بر شکر.ناصرخسرو.نسازد ترا طبع با گفته او
چو گفتار تونوفتد طبعسازش.ناصرخسرو.آمدم تا طبع را سازم ز مدح تو غذا
مدح تو طبع مرا باشد غذای طبعساز.سوزنی. || اهل نشاط و طرب :
گرْش ْ پنهانک مهمان کنی از عامه بشب
طبعساز و طربی یابیش و رودنواز.ناصرخسرو.

معنی کلمه طبع ساز در فرهنگ فارسی

مساعد با طبیعت موافق با مزاج .

جملاتی از کاربرد کلمه طبع ساز

با طبع ساز باشد، پنداری شیری است تازه، پخته و پر شکر
بحیی که از ره فراز آمدی ابا هرکسی طبع ساز آمدی
طراز و خلّخ اگر چند خرم است و خوشست مرا مقام درین خاک طبع ساز به است