معنی کلمه طبانچه در لغت نامه دهخدا
نبرد باد اگر بوی تو هر صبح به باغ
گل طبانچه زند و غنچه کند جنگ بمشت.ملا شیدای هندی ( از آنندراج ).چو مقبل کمر بست پیش آر کفش
طبانچه نشاید زدن با درفش.خواجه نظامی ( از آنندراج ).از تاب سینه شعله برآورد داغ ما
صرصر طبانچه چون نخورد از چراغ ما.ظهوری ( از آنندراج ).- طبانچه روزگار خوردن ؛ کنایه است از تصدیعات زمانه کشیدن. ( آنندراج ). طپانچه. تپانچه.