طایه

معنی کلمه طایه در لغت نامه دهخدا

( طایة ) طایة. [ ی َ ] ( ع اِ ) بام. ( منتهی الارب ). سطح. ( اقرب الموارد ). || خشک کردنگاه خرما. ( منتهی الارب ). آنجا که خرما گرد کنند. ( مهذب الاسماء ). || خرسنگ در زمین ریگستان. || زمین که در آن سنگ نباشد. ( منتهی الارب ).
طایه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) در تداول فارسی ، توده بزرگ سرگین که تون تاب بر بام حمام گِرد کند، تا کم کم آنرا در ماهها یا سالی در تون سوزاند. توده عظیم خشک کرده ٔسرگین اسب و خر است که برای تون حمام ذخیره کنند.
طایه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) نهالی است که جوشانده برگ آن نظیر چای است منتهی مطبوعتر. ( دزی ج 2 ص 19 ).

جملاتی از کاربرد کلمه طایه

طایفه ظهرابی از طوایف ایل باصری می‌باشد. جد این قوم ظهراب نام داشته و نام این طایفه نیز به همین دلیل ظهرابی شده‌است. مردم این طایه عمدتاً در نواحی مرودشت و شیراز ساکن می‌باشند.