صیدبند. [ ص َ / ص ِب َ ] ( نف مرکب ) صیاد. شکارگیر. شکارگر : اگر درد سخن میداشت صائب صیدبند ما ز گوهر چون صدف میکرد آب و دانه ما را.صائب ( از آنندراج ).شکاری نیستم کآرایش فتراک را شایم بقیدمن چه سعی است آنکه دارد صیدبند من.وحشی ( از آنندراج ).
معنی کلمه صیدبند در فرهنگ عمید
= شکارچی
معنی کلمه صیدبند در فرهنگ فارسی
صیاد
جملاتی از کاربرد کلمه صیدبند
بود به قصد دلم زلف صیدبند ترا ز شانه ترکش تیری که در میان دارد