جملاتی از کاربرد کلمه صیدافکن
زهی به قصد شکار دل هنرسنجان کمند خامه ی صیدافکن تو طره ی حور
دلاور عقابی شود صیدافکن همایون همایی شود سایهگستر
چنین صیدگاهی برای شکار ندیدهست صیدافکن روزگار
وی مرغ شب همرهی کن زاری به حال رهی کن تا بر دلم رحمت آرد صیاد صیدافکن من
نیم بسمل شدم از آهوی صیدافکن تو چه کند تا به من آن غمزه خونخوار هنوز
با دل غمدیدهای صیدافکن عاشقنواز میکند بسیار خوبی عمر مژگانت دراز
زبونگیری نکرد آن شیر نخجیر که نبود شیر صیدافکن زبونگیر
تا بر دلم رحمت آرد صیاد صیدافکن من
راست رو، موشکاف و صیدافکن در یک انگشت صد هنر دارد
خدنگ غمزه سرکش کردهای صیادوش شوخی بت صیدافکن عاشق شکاری کردهام پیدا