صنو

معنی کلمه صنو در لغت نامه دهخدا

صنو. [ ص ِن ْوْ ] ( ع اِ ) هر واحد از چند تنه درخت که همه از یک بیخ رسته باشد یا خاص است به خرمابن. ( منتهی الارب ). تنه درخت که با تنه دیگر از یک بیخ باشد. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ). آن خرمابن که از بن دیگری رسته بود. ج ، صِنوان. ( مهذب الاسماء ). و رجوع به صُنْو شود. || گو معطل و بی کار و خالی از اهل. ( منتهی الارب ). الحفر المعطل. ( اقرب الموارد ). || برادر پدری و مادری. ( منتهی الارب ). برادر. ( مهذب الاسماء ). || پسر عم مرد. ج ، اَصْناء. || مِثل. مانند. ( منتهی الارب ). شبیه.
صنو. [ ص ِن ْوْ ] ( اِخ ) چاهی است مر بنی ثعلبه را. ( منتهی الارب ).
صنو. [ ص ُن ْوْ ] ( ع اِ ) هر واحد از چند تنه درخت که همه از یک بیخ رسته باشند یا خاص است به خرمابن. ( منتهی الارب ). رجوع به صِنْو شود.
صنو. [ ص ُ ن ُوو ] ( ع اِ ) ج ِ صَنو. رجوع به صَنو شود.
صنو. [ ص َن ْوْ ] ( ع اِ ) چوب ردی و هیچ کاره میان دو کوه. ( منتهی الارب ). العود الخسیس بین الجبلین. ( اقرب الموارد ). || آب اندک میان دو کوه. ( منتهی الارب ). || سنگی میان دو کوه. ج ، صُنُوّ.

معنی کلمه صنو در فرهنگ عمید

هریک از دو یا چند تنۀ درختی که از یک ریشه روییده اند.

معنی کلمه صنو در فرهنگ فارسی

هرواحدازدویاچندتنه درخت که زیک بیخ روییده باشد
چوب ردی و هیچ کاره میان دو کوه

معنی کلمه صنو در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صِنْوَانٌ: هم ریشه (کلمه صنو به معنای شاخه و جوانهایست که از بیخ تنه درخت روئیده باشد مثلا گفته میشود : هما صنوا نخلة - این دو ، دو شاخه از یک درخت خرما است که از ریشه آن جوانه زده ، و فلان صنو ابیه - فلانی شاخه و جوانه پدر خویش است و تثنیه صنو ، صنوان ، و جمع ...
تکرار در قرآن: ۲(بار)
«صِنو» در اصل به معنای شاخه ای است که از تنه اصلی درخت بیرون می آید و بنابراین «صنوان» به معنای شاخه های مختلفی است که از یک تنه بیرون می آید. برای «صِنو» معنای دیگری ذکر کرده اند و آن «شبیه» است، ولی به نظر می رسد که این معنا از معنای اول که در بالا ذکر کردیم گرفته شده است.
و صنو: شاخه‏ای است که از ریشه روید گویند: «هُما صِنْوا نَخْلَةٍ» یعنی: آن دو شاخه یک خرما اند و ایضاً: «فُلانٌ صِنْوابیهِ» فلانی شاخه پدرش است (راغب). در صحاح گوید: چون دو خرما و سه خرما از یک بن بروید هر یک صنو آن دیگری است. در نهایه گفته: صنو به معنی مثل است و اصل آن این است که دو خرما از یک بن بروید. در نهج البلاغه نامه 45 فرموده: «وَ اَنَا مِنْ رَسُولِ اللّهِ کَالصِّنْوِ مِنَ الصِّنْوِ وَالذِراعِ مِنَ الْعَضُدِ»یعنی: من از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم مانند شاخه از شاخه و ذراع از بازو هستم. مراد از صنوان در آیه نخلهائی که از یک بن برویند و مثل هم باشند یعنی نخلهای هم مثل و غیر هم مثل و غیر هم مثل و آن در آیه چنانکه در جوامع الجامع فرموده جمع صنو است و تثنیه نیست. در اقرب گوید: تثنیه آن صِنوان و صنیان (به فتح و ضم و کسر اول) باشد و جمع آن فقط صنوان است. در صحاح تصریح شده که نون در جمع مضموم است. صنو اگرفق در نخل باشد آن وقت صنوان در آیه صفت نخیل است و اگر در غیر آن نیز باشد چنانکه در اقرب گوید: به قولی صنو عمومیت دارد در هر دو فرع که از یک اصل خارج شوند خرما باشد یا غیر آن، دراین صورت می‏شود که صفت جنّات و زرع و نخیل باشد ولی در آیه ظاهراً فقط صفت «نخیل» است.

جملاتی از کاربرد کلمه صنو

«عمّ الرجل صنو ابیه»
ای پیش ارغوان تو کمتر ز خار گل قدیک چمن صنو برو رخ یک بهار گل