صرافان

معنی کلمه صرافان در لغت نامه دهخدا

صرافان. [ ص َرْ را ] ( اِ ) ج ِ فارسی صرّاف : بازار صرافان. || بر هر اسرائیلی که بسن بیست میرسید فرض بود که نصف شاقل بخزانه ٔخداوند بدهد ( سفر خروج 30:13 - 15 ) صرافان در نزدیکی هیکل می نشستند تا آن نقره را که محل احتیاج مردم بود وزن کرده برای تقدیم مذکور حاضر نمایند و البته بواسطه خدمت مسطوره اجرت میگرفتند و چون صرّافان متدرجاً این کار را در خود هیکل بنا کردند علی هذا مسیح ایشان را از آنجا بیرون فرمود ( متی 21: 12 و مرقس 11: 15 ). ( قاموس کتاب مقدس ). رجوع به بانکداری شود.

معنی کلمه صرافان در فرهنگ فارسی

فارسی صراف بازار صرافان

جملاتی از کاربرد کلمه صرافان

گفتم ای اکسیر بنما مس را چون زر کنی رو به صرافان دل آورد گفتا گاز بین
به روایتی واژهٔ بورس از نام خانوادگی شخصی به نام «واندر بورس» وام گرفته شده که در اوایل سده پانزدهم میلادی در شهر بروژ بلژیک می‌زیسته و صرافان شهر در مقابل خانهٔ او گرد هم می‌آمدند و به دادوستد کالا، پول و اوراق بهادار می‌پرداختند. این نام بعدها به کلیهٔ اماکنی گفته شد که محل داد و ستد پول، کالا و اسناد مالی و تجاری بوده‌اند.
تو مستی زان نیاری رفت در بازار عشاقان اگر زر بودیی بر سنگ صرافان پدیدستی
ز صرافان یونانی دغل مستان، که قلابند ندارند قلبشان سکه ز دارالضرب ایمانی
گاه بر هنجار صرافان زر و دینار چند ازگُل خیری به بازار جهان می‌آورد
راجح آیی در طریقت پیش صرافان عشق با وجود هر دو عالم گر ترازویت کنند
پیش صرافان معنی قلب روی‌اندود من زان روان باشد که لطفت کیمیایی می‌کند
نقد او بر محک صرافان بپشیزی عیار نارد هیچ
ز رویش تیم صرافان بهشتی ز خطش شهر مشک اندوده خشتی
دلا در بوته عشقش دمی بگداز و صافی شو که نقد قلب نستانند صرافان ربانی
تو را گفتند ازین بازار مگذر خاک بیزی کن که اینجا ریزها ریزند صرافان ربانی