صد پایه

معنی کلمه صد پایه در لغت نامه دهخدا

صدپایه. [ ص َ ی َ / ی ِ] ( اِ مرکب ) هزارپا. ام اربع و اربعین. جانوری است دارای سَم. ( المنجد ). هزارپا. رجوع به هزارپا شود.

معنی کلمه صد پایه در فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) آنچه که داری صد پایه یا پایه های زیادی باشد . ۲ - ( اسم ) هزارپا

جملاتی از کاربرد کلمه صد پایه

چون ز صد پایه دو پایه کم بود بام را کوشنده نامحرم بود
رکن مبارکت چو برآورد سر ز آب بگذشت ز آب و خاک به صد پایه از صفا
رفیع المکانی که صد پایه قدرش نهاده قدم بر سر عرش اعظم
گرچه صد پایه ز نقش قدم افتاده مرا کهکشان جاده همت والای من است
هر چند بود کعبه اسلام کنون در مرتبه از کنشت صد پایه فزون
اگر صد پایه بالاتر رود از کاخ خود کیوان تواند کرد در کریاس ایوان تو دربانی
بلقیس ثانی ای که صد پایه رای تو بالای دست را بعه آسمان نشست
یا چون رسول امّی معراج قرب را صد پایه رخت هستی بالا نهاده‌ای
آن خسروی که پایه اول ز قدر او از اوج چرخ هفتم صد پایه برتر است
در دور او به خاک فرو رفته است، دار وز آسمان گذشته به صد پایه منبر است