صد مرده

معنی کلمه صد مرده در لغت نامه دهخدا

صدمرده. [ ص َ م َ دَ / دِ ] ( ص نسبی مرکب ، ق مرکب ) بقدر صدمرد. به اندازه صد مرد :
اگر زاید بود صدمرده کوشد
که تو بیرون کنی تا او بپوشد.نظامی.

معنی کلمه صد مرده در فرهنگ فارسی

به قدر و اندازه صد مرد .

جملاتی از کاربرد کلمه صد مرده

برداشته صد مرده سر از خاک همانا ظاهر شده از باد صبا معجز عیسی ست
پس چرا صد مرده اندر ورد او بر نگردی بندگانه گرد او
تو مریم حیاتی گر معجزات خواهی صد مرده در زمانی از لب به جان رسانی
دهد صد مرده را جان از تکلم به احیا لعل او رشک مسیحاست!
مؤذن از راحت شب دل کنده کرده صد مرده به یا حی زنده
هر ساعت از لب تو نسیمی چو دم زند صد مرده را به بوی تو جان در بدن کند
بیک جرعه صد مرده را زنده سازد لب جانفزایت که آب حیاتست
بندگان حضرت نقاش باشی کلک بی جانش کند صد مرده احیا
هر بار کو در خنده شد چون من هزارش بنده شد صد مرده زان لب زنده شد، درد مرا درمان کجا
به دمی زنده کنی صد مرده عیسیی؟ آب حیاتی؟ جانی؟