صت

معنی کلمه صت در لغت نامه دهخدا

صت. [ ص َت ت ] ( ع مص ) بهم واکوفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). راندن به قهر یا بدست زدن و کوفتن. || سخت بانگ کردن. || تهمت کردن کسی را بداهیة یا بسخن. || ( اِ ) گروه مردم. و منه الحدیث : قاموا صتین ؛ ای جماعتین ، و یروی صتیین. || بانگ سخت. ( منتهی الارب ).
صت. [ ص ِت ت ] ( ع ص ، اِ ) ضدو ناهمتا. || گروه مردم. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه صت در فرهنگ فارسی

ضد و ناهمتا

جملاتی از کاربرد کلمه صت

با چنان بت کش علایی و صت کرد اندر غزل خانهٔ غم پست کرد آن کامران و نوش خور
او ز پی تردماغی خود و احباب در صت زهد خشک م شده حیران