صبح نخست. [ ص ُ ح ِ ن ُ خ ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صبح کاذب. دم گرگ.تار بام. غطاط. بمعنی صبح ملمعنقاب است که کنایه ازصبح کاذب باشد رجوع به صبح نخستین شود : به صدق کوش که خورشید زاید از نفست که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست.حافظ.
معنی کلمه صبح نخست در فرهنگ فارسی
صبح کاذب دم گرگ
جملاتی از کاربرد کلمه صبح نخست
یافت درستی که من توبه نخواهم شکست کرد چو صبح نخست روی نهان در نقاب
اگر فروغ جمالت رسد به صبح نخست فراغتی بود آفاق را ز صبح دوم
باد چو صبح نخست خصم تو اندک بقا باد چو مهر سپهر امر تو گیتی گذار
حالت من گشته چون صبح نخست بی ثبات و خود نما ونادرست
ز رایش ار نظری یابد آفتاب بصدق که خواند یارد صبح نخست را کاذب؟