جملاتی از کاربرد کلمه صبح تاب
تا تو در گلشنی نمی آرد خنده صبح تاب خنده گل
جوش حباب ما دم پیری فرو نشاند برد آخر از نظر نفس صبح تاب شمع
باغ جان را صبوحی آب دهید و آن شفق رنگ صبح تاب دهید
سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخت به زلف تیره شب نور صبح تاب انداخت
گویی برآمد گاه خواب، اندر دل شب آفتاب آن دم کز آه صبح تاب آتش زنم افلاک را