صبح تاب

معنی کلمه صبح تاب در لغت نامه دهخدا

صبح تاب. [ ص ُ ] ( نف مرکب ) تابنده بصبح. || ( ن مف مرکب ) آنچه یا آنکه در معرض تابش آفتاب باشد بهنگام صبح :
روزن جانت چو بود صبح تاب
ذره بود عرش در آن آفتاب.نظامی.

معنی کلمه صبح تاب در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه یا آنچه در صبح تابد . ۲ - ( صفت ) آنکه یا آنچه به هنگام صبح در معرض تابش آفتاب باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه صبح تاب

تا تو در گلشنی نمی آرد خنده صبح تاب خنده گل
جوش حباب ما دم پیری فرو نشاند برد آخر از نظر نفس صبح تاب شمع
باغ جان را صبوحی آب دهید و آن شفق رنگ صبح تاب دهید
سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخت به زلف تیره شب نور صبح تاب انداخت
گویی برآمد گاه خواب، اندر دل شب آفتاب آن دم کز آه صبح تاب آتش زنم افلاک را