صاحب هوس. [ ح ِ هََ وَ ] ( ص مرکب ) بوالهوس. بلهوس. دارای هوس. آنکه به هوای دل رود : اینجا شکری هست که چندین مگسانند یا بوالعجبی کاین همه صاحب هوسانند.سعدی.
معنی کلمه صاحب هوس در فرهنگ فارسی
بوالهوس
جملاتی از کاربرد کلمه صاحب هوس
جز مردن و کشتن سخن از عشق نگویم تا خلق نگویند که صاحب هوس است این
مر وصل ترا هزار صاحب هوس است تا خود به وصال تو که را دسترس است
در کوی تو صد هزار صاحب هوس است تا خود، به وصال تو، که را دسترس است
در صحبت صاحب نظران بار ندارد صاحب هوس بار ملامت نکشیده
دردا که از نگاه تو هرکس که بود سوخت فرقی میان عاشق و صاحب هوس نماند