معنی کلمه شکر گزاری در لغت نامه دهخدا
طریق شکرگزاری این حقوق این بود
که در رکاب تو نقد روان برافشانم.صائب.- شکرگزاری کردن ؛ سپاسگزاری کردن. سپاس نعمت حق یا کسی را گفتن. سپاس گفتن : چون فتحنامه به عمربن الخطاب رسید شاد شد و شکرگزاری کرد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 114 ). به زیر عَلَم گودرز پیران را کشته یافت شکرگزاری کرد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 46 ).
گر کسی شکرگزاری کند این نعمت را
نتواند که همه عمر برآید ز سجود.سعدی.