شوریده روزگار

معنی کلمه شوریده روزگار در لغت نامه دهخدا

شوریده روزگار. [ دَ / دِ زْ / زِ ] ( ص مرکب ) پریشان ایام. کنایه از بی سامان و بی سرانجام. ( آنندراج ). بی چاره و بی نوا و درمانده. ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه شوریده روزگار در فرهنگ عمید

بی سروسامان، بینوا.

معنی کلمه شوریده روزگار در فرهنگ فارسی

( صفت ) بیچاره بینوا درمانده .

جملاتی از کاربرد کلمه شوریده روزگار

بی دل تر از نزاری شوریده روزگار از مادر زمانه بر آنم که کس نزاد
هزار بارم اگر بفکنی و برداری همان نزاری شوریده روزگار توام
چون دید کز تطاول آن زلف بیقرار شوریده روزگار و پراکنده خاطریم
تلخ است بر نزاریِ شوریده روزگار زهرِ فراقِ دوست در ایّامِ نوبهار
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خدایی که نیست معبود بسزا جز او، در هر دو جهان سزای خداوندی کیست مگر او؟ دست گیر خستگان نیست جز توقیع جمال و لطف او، نوازنده یتیمان نیست جز منشور کرم او. بار خدایی که دلهای دوستان بسته بند وفاء او، جانهای مشتاقان در آرزوی لقاء او، ارواح عاشقان مست مهر از جام بلاء او، آرام خستگان از نام و نشان او، سرور عارفان از ذکر و پیغام او. نکو گفت آن شوریده روزگار که گفت:
ضایع مکن چو بلبلِ شوریده روزگار مسکین شده به جان و به دل مبتلایِ گل