معنی کلمه شوریده بخت در لغت نامه دهخدا
فغان کرد کای ترک شوریده بخت
که ننگی تو بر کشور و تاج و تخت.فردوسی.در گنج آن ترک شوریده بخت
سپردم شما را بکوشید سخت.فردوسی.سواران ماهوی شوریده بخت
بدیدند کآن خسروانی درخت.فردوسی.چه رند پریشان شوریده بخت
چه زاهد که بر خود کند کار سخت.سعدی.بگفت اندرونم بشورید سخت
بر احوال این پیر شوریده بخت.سعدی.و رجوع به شوریدن بخت شود. || بدنام و رسوا. ( ناظم الاطباء ).