شناخت نفس

معنی کلمه شناخت نفس در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بدون شک کلید معرفت ذات اقدس پروردگار و شناخت همه موجودات، خودشناسی است؛ چنان که امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: «برترین شناسایی آن است که بشر خود را بشناسد و بزرگ ترین نادانی آن است که انسان خود را نشناسد و از مسائل مربوط به نفس بی خبر باشد. آغاز هر معرفت و قدم اول برای رسیدن به خداوند، پی بردن به وجود نفس و خودی خود است و تا مادامی که انسان خود را پیدا نکند، هم چنان در بند شهوت ها اسیر است».قرآن کریم مؤمنان را امر می کند که خود را دریابند و معرفت و شناخت نفس پیدا کنند و راه هدایت خود را ادامه دهند و از فتنه های فتنه گران و منادیان گمراهی وحشت و هراس به دل راه ندهند؛ زیرا خدای بزرگ بر جمیع امور و اعمال ما حاکم است. در اهمیت خودشناسی همین بس که حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «هر کس نفس خود را بشناسد، خدای خود را شناخته است».
پیش از بحث شناخت نفس، نخست مطالبی را درباره تجرد نفس بیان می کنیم:تدبر در آیات ۱۵۳ و ۱۵۴ بقره، حقیقتی دیگر را روشن می سازد که از مسئله حیات برزخی شهیدان وسیع تر و عمومی تر است و آن این است که به طور کلی نفس آدمی موجودی است مجرد، موجودی است ماورای بدن و احکامی دارد غیر احکام بدن و هر مرکب جسمانی دیگر (خلاصه موجودی است غیر مادی که نه طول دارد و نه عرض و نه در چهاردیواری بدن می گنجد)؛ بلکه با بدن ارتباط و علقه ای دارد و یا به عبارتی با آن متحد است و به وسیله شعور و اراده و سایر صفات ادراکی، بدن را اداره می کند.دقت در آیات سابق این معنا را به خوبی روشن می سازد؛ چون می فهماند که تمام شخصیت انسان بدن نیست، که وقتی بدن از کار افتاد شخص بمیرد و با فنای بدن و پوسیدن و انحلال ترکیب هایش و متلاشی شدن اجزایش فانی شود؛ بلکه تمام شخصیت آدمی به چیز دیگری است، که بعد از مردن بدن باز هم زنده است، یا عیشی دائم و گوارا و نعیمی مقیم را از سر می گیرد.(عیشی که دیگر در دیدن حقایق محکوم به این نیست که از دو چشم سر ببیند و در شنیدن حقایق از دو سوراخ گوش بشنود، عیشی که دیگر لذتش محدود بدرک ملایمات جسمی نیست) و یا به شقاوت و رنجی دائم و عذابی الیم می رسد.و نیز می رساند که سعادت آدمی در آن زندگی و شقاوت و تیره روزیش مربوط به سنحه ملکات و اعمال اوست، نه به جهات جسمانی (از سفیدی و سیاهی و قدرت و ضعف) و نه به احکام اجتماعی (از آقازادگی و ریاست و مقام و امثال آن).پس این ها حقایقی است که این آیات شریفه آن را دست می دهد، و معلوم است که این احکام مغایر با احکام جسمانی است و از هر جهت با خواص مادیت دنیوی منافات دارد و از همه این ها فهمیده می شود که پس نفس انسان ها غیر بدن های ایشان است.
آیات دال بر مغایرت نفس و بدن
آیاتی که بر دوئیت و مغایرت بین نفس و بدن و تجرد نفس دلالت می کنند، عبارت اند از:و در دلالت بر این معنا آیات برزخ به تنهایی دلیل نیست؛ بلکه آیاتی دیگر نیز این معنا را افاده می کند، از آن جمله این آیه است:
← آیه ۴۲ سوره زمر
آیاتی که از آنها کیفیت ارتباط روح با ماده (جسم) به دست می آید، عبارت اند از:آن گاه از آیاتی دیگر کیفیت ارتباط روح با ماده به دست می آید، یک جا می فرماید:«مِنْها خَلَقْناکُمْ؛ ما شما را از زمین خلق کردیم».و جایی دیگر می فرماید:«خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ؛ انسان را از لایه ای چون گل سفال آفرید».و نیز فرموده:«وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ، ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ؛ خلقت انسان را از گل آغاز کرد و سپس نسل او را از چکیده ای از آبی بی مقدار قرار داد».و سپس فرموده:«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ، ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ، ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً، فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً، فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً، ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ، فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ؛ ما از پیش انسان را از چکیده و خلاصه ای از گل آفریدیم و سپس اورا نطفه ای در قرارگاهی محفوظ کردیم و سپس نطفه را علقه و علقه را مضغه و مضغه را استخوان کردیم، پس آن استخوان را با گوشت پوشاندیم و در آخر او را خلقتی دیگر کردیم، پس آفرین به خدا که بهترین خالقان است».
جسمانی نبودن روح
...

جملاتی از کاربرد کلمه شناخت نفس

ای عارف سر من عرف در اسما آن کس که شناخت نفس بشناخت خدا
پس از تربیت نفس کردن و او را بصلاح باز آوردن و از صفت امارگی او را بمرتبه مطمئنگی رسانیدن کاری معظم است و کمال سعادت آدمی در تزکیت نفس است و کمال شقاوت او در فرو گذاشت نفس است بر مقتضای طبع چنانک فرمود بعد از زیاده سوگند «قد افلح من زکیها وقدخاب من دسیها». از بهر آنک از تزکیت و تربیت نفس شناخت نفس حاصل شود و از شناخت نفس شناخت حق لازم می‌آید که «من عرف نفسه فقد عرف ربه». و معرفت سر همه سعادتهاست. اما اینجا دقیقه‌ای لطیف است آنک تا نفس را نشناختی تربیت او نتوانی کرد و تا تربیت نفس بکمال نرسانی شناخت حقیقی او که موجب معرفت حق است حاصل نیابد و درین معنی کتب فراوان بمی‌باید نوشت تا مقصود حاصل شود ولیکن رمزی مفید گفته آید روشن و مختصر ان‌شاءالله تعالی وحده.