معنی کلمه شعریان در لغت نامه دهخدا
چو پاسی از شب دیرنده بگذشت
برآمد شعریان از کوه موصل.منوچهری.شده شعریانش چو دو چشم مجنون
شده فرقدانش چو دو خدّ لیلی.منوچهری.محتمل مرقد تو فرقدین
متصل مسند تو شعریان.خاقانی.شعریان از اوج رفعت در حضیض خاک شد
چرخ بایستی که بر شام و یمن بگریستی.خاقانی.یا نحوس کید قاطعرا ز جهل
بر سعود شعریان خواهم فشاند.خاقانی.