شرمین. [ ش َ ] ( ص نسبی ) باشرم. باحیا. خجول. محجوب.( یادداشت مؤلف ). شرمه. شرمنده. شرمناک. شرمگن. ( ازآنندراج ). شرمگین. ( فرهنگ فارسی معین ) : گرچه در شرم و حیا چهره مریم مثل است هست رخسار تو صد پرده از او شرمین تر.صائب تبریزی ( ازآنندراج ).
معنی کلمه شرمین در فرهنگ عمید
شرمگین، شرمسار، باشرم: گرچه شرمین بود شرمش حرص بُرد / حرص اژدرهاست نه چیزی ست خرد (مولوی: ۶۷۷ ).
معنی کلمه شرمین در فرهنگ فارسی
شرمگین، شرمسار، باشرم خجلت شرمساری شرمندگی .
معنی کلمه شرمین در فرهنگ اسم ها
اسم: شرمین (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: šarmin) (فارسی: شَرمين) (انگلیسی: sharmin) معنی: محجوب، با حُجب و حیا، خجالت زده، ( در قدیم ) شرمگین، با حجب و حیا، با شرم، با حیا
جملاتی از کاربرد کلمه شرمین
گرچه در شرم و حیا چهره مریم مثل است هست رخسار تو صد پرده ازو شرمین تر
آب شود هرکه دید چهره شرمین حسن محو شود هرکه یافت چاشنی خوان عشق
شد روی زمین از عرقش دامن گوهر این یوسف شرمین ز شبستان که جسته است؟
میچکد آتش چو شمع از چهرهٔ شرمین ترا میشود روشن چراغِ کُشته بر بالین ترا
حجاب نور می سوزد نگاه خیره چشمان را نمی باید نقاب دیگر آن رخسار شرمین را
روبرو گردد چو با آیینهٔ شرمین می شود شوخ من چون گل بیک پیمانه رنگین می شود
گرد رخسارش نفس بیهوده می سوزد عرق چهره شرمین او را دیده بان در کار نیست
دیدهات را چون نظر از دیدهی باقی رسید دیدهات شرمین شود از دیدهی فانی چرا ؟
گرچه شرمین بود شرمش حرص برد حرص اژدرهاست نه چیزیست خرد
ور بفرماید که اندر کش دراز همچنان شرمین بگو با امر ساز