معنی کلمه شرد در لغت نامه دهخدا شرد. [ ش َ رَ ] ( ع ص ، اِ ) رمندگان. ج ِ شارد. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).شرد. [ ش ُ رُ ] ( ع ص ، اِ ) رمندگان. ج ِ شَرود. کصبور، بمعنی رمنده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).شرد. [ ش ُ ] ( ع اِ ) سرخس. بلیخنون بطارس . ( یادداشت مؤلف ).
جملاتی از کاربرد کلمه شرد باد دم شرد را چو کس نکند پنبه جز پوستین ، کرم فرما اینکه در دیر غمت ذم شرد پیدا کردهاند دل نداری ورنه دل از درد پیدا کردهاند