شرح حال من

معنی کلمه شرح حال من در فرهنگستان زبان و ادب

[عمومی] ← سرگذشت خود

جملاتی از کاربرد کلمه شرح حال من

جز شرح حال من نبود ورد عندلیب در نزد اهل دل غزل عاشقانه‌ام
از این گذشته، شرح حال من هیچ نکتهٔ برجسته‌ای در برندارد نه پیش آمد قابل‌توجهی در آن رخ داده، نه عنوانی داشته‌ام، نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام بلکه برعکس همیشه با عدم موفقیت روبه‌رو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده‌ام و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند به‌طوری که هر وقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده است. روی‌هم‌رفته موجود وازدهٔ بی‌مصرف قضاوت محیط دربارهٔ من می‌باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.
کی شود معلوم هر بیگانه‌ شرح حال من دیگری جز دوست آگه نیست از احوال من
تو شرح حال من خسته دل نکو دانی ز روی لطف خدا را بدان دیار رسان
که شرح حال من لَختی دراز است به حاضر گشتن خسرو نیاز است
زودتر ای طایر قاف آشیان شرح حال من بگو با دوستان
ای قلم، شرح حال من بنویس که ز بی خدمتی زبان خجلست
خواجه چون شرح حال من شنود زود تکلیف من کند تعیین