شدق

معنی کلمه شدق در لغت نامه دهخدا

شدق. [ ش ِ ] ( ع اِ ) کنج دهان از جانب باطن رخسار. ( منتهی الارب ). شدقان. ( اقرب الموارد ). ج ، اَشداق. ( اقرب الموارد ) :
چون به قوم خود رسید آن مجتبا
شدق او بگرفت باز او شد عصا.مولوی.|| هر دو جانب رودبار و هر دو کناره رود. ( منتهی الارب ).
شدق. [ ش َ دَ ] ( ع اِ ) فراخی کنج دهان. ( منتهی الارب ). فراخی دهان. ( از اقرب الموارد ).
شدق. [ ش ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اشدق و شدقاء. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
شدق. [ ش ُ دُ ] ( ع اِ ) ج ِ شدیق. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه شدق در فرهنگ عمید

۱. کنج دهان.
۲. کرانۀ وادی یا رودبار.

معنی کلمه شدق در فرهنگ فارسی

کنج دهان، کرانه وادی یارودبار، اشداق جمع
جمع شدیق

جملاتی از کاربرد کلمه شدق

فبلا انف شممنا و بلا عقل فهمنا و بلا شدق ضحکنا و بلا عین بکینا
چون به قوم خود رسید آن مجتبی شدق او بگرفت باز او شد عصا