شحیح. [ ش َ ]( ع ص ) حریص. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بخیل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، شِحاح ، اءَشِحَّة، اَشِحّاء. ( اقرب الموارد ) : چون امیرش دید گفتش کای وقیح گویمت چیزی منه نامم شحیح.مولوی.- شحیح بحیح ؛ از اتباع است. سخت حریص. سخت بخیل. ( یادداشت مؤلف ).
معنی کلمه شحیح در فرهنگ عمید
۱. بخیل. ۲. حریص، آزمند.
جملاتی از کاربرد کلمه شحیح
و روی أنّ رجلا قال لعبد اللَّه بن مسعود انّی اخاف أن اکون قد هلکت، فقال و ما ذاک؟ قال اسمع اللَّه یقول: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ. فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و انا رجل شحیح لا یکاد یخرج من یدی شیء فقال عبد اللَّه: لیس ذاک بالشح الذی ذکر اللَّه عزّ و جلّ فی القرآن و لکن الشحّ ان تأکل مال اخیک ظلما، و لکن ذاک البخل و بئس الشیء البخل. و عن جابر بن عبد اللَّه قال قال رسول اللَّه (ص): «اتّقوا الظلم، فان الظلم ظلمات یوم القیامة و اتّقوا الشحّ فانّ الشّحّ اهلک من کان قبلکم حملهم علی ان یسفکوا دماءهم و استحلّوا محارمهم.